سبد خرید
فهرست مقاله
فرانک مککورت نویسنده کتاب آقامعلم در سن ۶۶ سالگی به طور غیر منتظرهای ستاره شد. وی با کتاب خاکسترهای آنجلا در عرصه ادبیات معروف شد؛ کتابی که برنده جایزه پولیتزر شده و درباره خاطرات کودکی او در شهر لیمریک ایرلند است.
پس از آن کتاب تیز که داستان فوقالعاده دوران کودکیاش در نیویورک است را نوشت. و در نهایت کتابی که مککورت مدتها چشم انتظارش بود را داریم؛ اثری در خصوص اینکه چطور حرفهٔ ۳۰ سالهٔ معلمی، شغل دوم او به عنوان نویسنده را شکل داد.
آقامعلم همچنین نمونهٔ ارادت خاص او نسبت به معلمان در همه جاست. مککورت در این اثر با نثری جسور که نشانگر شوخ طبعی تند و صداقت جذاب اوست، به ثبت آزمایشها دستاوردها و شگفتیهایی میپردازد که در کلاس با آنها روبرو شده است.
فرانک مک کورت ۵ روز در هفته و ۵ زنگ در روز تدریس میکرد تا توجه و احترام نوجوانان سرکش تحت تاثیر هورمون و بیتفاوت را جلب کند؛ این امر بیانگر توانایی پرورش یافتهٔ بینظیر وی در داستانسرایی است.
از نظر مک کورت، داستانسرایی به خودی خود منبع نجات است و در کتاب آقا معلم، سفر رستگاری -و شهرت ادبی- ماجراجویی هیجانانگیزی است.
اهمیت تجربهنگاری
چه زيبا امير مؤمنان عليه السلام فرمودند كه “التَّجرُبَهُ فَوقَ الْعِلْمِ”. علم (نظريه) نيز فرزند تجربه است و هر دو مکمل یکدیگرند. مَثَل اين دو، مَثَل دو پا براي حركت آدمي است. به یکی تکیه میکنیم و دیگری را پیش میبریم و در گام بعدی با اتكا به ديگري، پای عقب مانده را به جلو سوق ميدهيم. به تجربه تکیه میکنیم و نظريه را اصلاح میکنیم و به نظريه تکیه میکنیم و تجربه را تفسیر میکنیم. وادي تجربه، وادي شنيدن نيست، وادي چشيدن است. ديدهاي كه شنيدهها را ديده و در تجليات آن گداخته است، تازه خود را يافته و به خلق طريق خويش پرداخته است.
دشواري اين امر زماني هويدا ميگردد كه معلم با دانشآموزان، كلاسها و سوژههاي كاملاً متفاوتي مواجه است. وقتي نقوش انگشت ميليادرها انسان، متمايز از يكديگر است، خصال و صفات روحي و رواني ايشان كه ساختاري متافيزيكي و پنهان دارند، به طريق اولي انحصاري است. آدمهايي چنين رازآلود و يكتا وقتي در كنار يكديگر قرار ميگيرند، اجتماعي به مراتب پيچيدهتر را شكل داده و معلم بايد با هنرمندي تمام، مظروف از پيش تعيين شده نظام متمركز آموزش و پرورش را در اين ظروف بگنجاند كه در انجام اين مهم، هزار نكته باريكتر از موست. معلم در اين شرايط براي اداره كلاس و تحقق اهداف آموزشي خويش، نميتواند تنها به دانش صريح حصولي اكتفا كند، چرا كه آن را پاسخگوي موقعيتهاي ناخواسته و بيشمار پيش رويش نمييابد؛ بلكه به گسترهاي از دانش كه آن را به طور ضمني دريافته، نيازمند است. دانشي که در پی تجربهها، مهارتها، و داناییهای شخصی پدید میآید، و به آسانی تن به نمایش و بیان صریح نمیدهد. علاوه بر اين، كاربست به هنگام داناييها نيز لازمه ثمربخشي آنها ميباشد. لذا اغلب شاهديم كه علاوه بر برنامههاي درسي رسمي، به اقتضاء شرايط پيرامون و شاكله معلم، برنامه درسي پنهان در دايره امور كلاس قرار ميگيرد. چنين برنامههايي نه درجایی نوشته شده و نه هیچ معلمی آن را رسماً درس میدهد، بلکه محیط آموزشـی، باتمام خصوصیاتش به صورت ضمنی و غیرآشکار آن را آموزش میدهد.
در اين صعوبت حساس، معلم ميتواند با بهرهجويي از تجارب ديگران، ضمن بينيازي از بازانجام ناكاميها، بر قلمرو روشها و الگوهاي مؤثر در فرايند ياددهي-يادگيري افزوده و با كمترين آزمون و خطا و هزينهي انساني، به تجربه اندوزي بپردازد. اين امر به ويژه اگر در قالب خاطرات سالهاي تدريس معلمين صورت پذيرد، حلاوت و باور ديگري را بارور ميكند و اثر حاضر كه ترجمه كتاب Teacher man نوشته فرانك مككورت ميباشد، ميتواند به شايستگي در اين مقوله مثمر ثمر واقع شود. البته مقالهای در مورد تجربهنگاری هم نوشتهام که شما را به مطالعه آن دعوت میکنم.
معرفي كتاب
کتاب آقا معلم كه توسط خانم منیژه شیخ جوادی ترجمه شده است، مشتمل بر سه بخش و هفده فصل ميباشد. اين سه بخش به ترتيب عبارتند از: تا آموزش و پرورش راهي طولاني در پيش است در قالب هشت فصل اول، خري روي كنگر فرنگي وحشي شامل فصول نه تا دوازده و وقتي در كلاس 205 زنده شدم حاوي فصول سيزده تا آخر. مككورت در پيشگفتار كتاب ضمن اشاره به تلخكاميهاي دوران تحصيل، از معلمش به نام خانم اسميت به عنوان الهامبخش خود ياد ميكند كه خرسندي و دريافت ثمره زحماتش را در گرو مفيد بودن براي تنها يك بچه كافي ميدانست. همچنين وي به شرح ماجراي شهرتش پرداخته است.
در فصل يك نويسنده به ماجراي دو روز اول تدريسش ميپردازد و در آن به وقايعي اشاره ميكند كه وي را در شُرف اخراج از مدرسه قرار داد! مضاف بر آنكه در بادي امر، با دريافت ناكارآمدي آموختههاي دورة دانشجويي، از دانش ضمني آموخته در دوران كودكياش براي مهار و هدايت نابساماني كلاس بهره جست.
داستان رنج دوران كودكي و تعب ايام مدرسه مككورت را در قالب قصهگويي وي براي دانشآموزان، در فصل دوم ميخوانيم. او به تمسخر و تحقير كردنهاي معلم و همكلاسيهاي خود اشاره ميكند كه چگونه ظهور تنفر و مرگ شهامت و خودباوريش را موجب گرديد. تلقين معلمش به داشتن هويتي ناپسند و لزوم اعتراف به گناهان كرده و ناكرده نزد كشيش كه ثمرش قطع اميد و دوري از كليسا بود را در اين فصل ميتوانيم دنبال كنيم.
فصل سوم، به خاطرات دانشجويي نويسنده و ظرايف گفتههاي استادش در امر كلاسداري پرداخته ميشود. استادي كه خود سابقه دهها كلاس مدرسه را داشته است. در ادامه با نقل رويدادهايي در ارتباط با يكي از همكلاسيهايش و جريان استخدام موقت و ناموفقش در يكي از دبيرستانها، به تعاملاتي كه آزادانه ميان وي و دانشآموزان در موضوعي خاص ايجاد ميشود، مواجه ميشويم.
جريان كار كردن در لنگرگاه و منازعاتش در آن، همزمان با نااميدي نسبت به توفيق در معلمي، و بالاخره ترغيب به بازگشت دوباره را، در پاسخ به سوال يكي از دانشآموزان، در فصل چهار ميخوانيم.
تنوع نيازهاي دانشآموزان و تعدد مطالبات اولياء ايشان در جلسات حضوري، محور حكايات فصل پنج است. در ادامه اين فصل ملاحظه ميكنيم كه نويسنده در شيوه تدريس خويش بر اساس داستانگويي، گاه مورد نقد اولياء و ديگر دبيران، و گاه مورد پرسش خويش قرار ميگيرد، همچنين با ابداعي در استفاده از تشبيه، به تحريص شاگردان و تسهيل آموزش پرداخته و لذت يادگيري دستور زبان را براي ايشان به ارمغان مينهد.
در فصل شش به گواهي جعلي والدين بر ميخوريم كه توسط دانشآموزان براي معلم نگاشته ميشد. آگاهي معلم از اين امر و توجه شايان وي به انشاء، نوآورانه با تغافل و در راستاي علائق دانشآموزان، فرصتي را موجب گرديد كه به خلق آثاري تحسينبرانگيز و تقدير از سوي مدير منتهي گشت. در اينجا ترسيم رويش خلاقيت در غياب اجبار نمايان است.
دو خاطره تأمل برانگيز در فصل هفت بيان شده كه ضمن تبيين بيانضباطي مفرط دو دانشآموز با چالشهاي خانوادگي ويژه، به واكنشهاي مربوطه و پيامدهاي آن ميپردازد. ماجرايي كه با تصميم عجولانه معلم به از دست دادن يكي و تدبير صبورانه وي به احياء ديگري منجر گرديد.
در فصل پاياني از بخش نخست، نويسنده با اشاره به ازدواج خود و شعف تحصيلات عالياش، كار معلمين و اساتيد را قياس نموده و عسرت تدريس مدرسهاي را به تصوير ميكشد. همچنين در ملاقات با يكي از نويسندگان صاحب نام، به شرح تبختر و تحقيرهاي وي و تسليم نمودنش با زبان تملق پرداخته و در انتها، به حكايات تصحيح اوراق امتحاني و اعتصابات اتحاديهاي ميپردازد.
در بخش دوم و در فصل نهم، نويسنده پس از هشت سال تدريس و دريافت اينكه بايد خويش را پيدا كرده و روش خود را دنبال كند، به بيان خاطرات يك سالهاش به عنوان دستيار استاد در دانشگاه ميپردازد. مخاطبين متفاوت، روش مواجهه و تدريس ديگري را برميتابد كه وي به آن واقف بود. جدا از تعاملات جالب توجه با برخي از دانشجويان و حواشي مربوط به آزادي قلم و آثار رسانهاي، در نهايت با نارضايتي از عدم ايجاد ارتباط دلخواه، عليرغم توصيهها و سرزنشهاي صورت گرفته، مجدداً در مدرسهاي ديگر به معلمي روي آورد. مهار نكردن هيجانات و عصبيت قبل از كلاس و واكنشهاي ندامتآميز تبع آن در كلاس، موضوع پاياني اين فصل ميباشد كه در ماجراي منازعه با همسرش و تنبيه دانشآموز و اخراج وي از مدرسه، نمايان است.
مككورت در فصل ده، خاطراتي از دردسرهاي دو مدرسه را بازگو ميكند. مدرسه نخست با شاگرداني از مليتهاي گوناگون و از تمام قارهها كه انگليسي، زبان دوم آنها بود. تزلزل و تسلط بر زبان، در ميزان اعتماد به نفس بچهها و معلم خودنمايي ميكرد. در دبيرستان دوم كه نويسنده، از آن به دشوارترين چالش دوران تدريسش ياد ميكند، با كلاسي مواجه ميشويم كه متشكل از بيست و نه دختر سياه پوست است. حكايت بردن اين دانشآموزان به سينما، همچنين ماجراي حضور چند روز بعد آنها در صحنه نمايش تئاتر، به روشني، دشواري كنترل ايشان را نمودار ساخت.
با سپري شدن دهه نخست تدريس و در فصل پاياني از اين بخش، آخرين برگهاي فصل خزان خاطرات نويسنده نيز فرو ميريزد. او كه ميزان توجه دانشآموزان و نحوه خروج آنها از كلاس را از شاخصهاي موفقيت معلم ميداند، به بيان حكايتي از بينظمي و بيتوجهي دو دانشآموز و واكنش غيرتأديبي سرزنشآميز خود اشاره ميكند. جدا از آنكه يكي ريشه در جلب توجه شاگرد و ديگري ناشي از بيدرايتي و سوءظن معلم بوده است، وقايع پيرامون و در پس هر يك، آموزهاي ارزنده را بر جاي گذاشت. او كه فكر ميكرد در معلمي شكست خورده است، به منظور پيشرفت در كارش، تصميم به ادامه تحصيل در مقطع دكتري ميگيرد و با ناكامي در اين امر، دوباره در نقش معلمي سيار، از اين مدرسه به آن مدرسه ميرود. در اين ميان، مانند برخي از فصول گذشته، حكايات أسفباري از فساد و پيوندهاي گسيخته بسياري از خانوادهها جلوهگر است.
در آغاز بخش سوم، با حضور مككورت در بهترين مدرسه شهر، شاهد نقطه عطفي در دوران معلمي وي هستيم. اعتماد مدير به وي و درخشش او سبب ماندگاريش تا پايان سالهاي تدريس در آنجا گرديد. لذت حضور او در اين مدرسه و در مواجهه با دانشآموزاني باهوش و علاقمند، در فحواي خاطراتش هويداست. با اين وجود به دليل آنكه اغلب ايشان از خانوادههاي متمول بودند، برخي از دغدغهها و گفتههاي وي كه از طبقهاي ديگر بود را به خوبي درك نميكردند.
بخشي از برنامهها، ابداعات و علائق نويسنده را در جريان آموزش نگارش خلاق، در فصل سيزده ميخوانيم. اين جذبههاي آموزشي، صدها شاگرد را كانديد حضور در كلاس اختياري وي كرده بود. او كه خود را شائقتر از شاگردانش به يادگيري نشان ميداد، با شناسايي دو راه اساسي جلب توجه نوجوانان آمريكايي، به خرق طرق مرسوم در امر يادگيري پرداخته و بچهها را در فضايي جذاب و طبيعي، به يادگيري رهنمون گرديد.
مصاديقي از تدريس مشاركتي و روشهاي فعال آموزش، استفادههاي جذاب از داستان و شعر در كلاس و آميختن موضوعات واقعي و مبتلابه شاگردان با موضوعات تدريس، در فصل چهارده پرداخته ميشود.
در فصل پانزده به اولياء دانشآموزاني بر ميخوريم كه عليرغم اطمينان به مدرسه، براي پيگيري وضعيت آموزشي فرزندشان و انتظارات مختلفي كه دارند، تا پاسي از شب را در انتظار ملاقات با معلم ميمانند. همچنين با شرايطي در كلاس مواجه ميشويم كه دانشآموز، به راحتي و آزادانه با صحبت كردن در مورد پدر و آينده شغلياش، كلاس را تحت الشعاع خود قرار ميدهد.
محتوايي كه بچهها در نگارش خود ميآفرينند، همچنين وقايع اتفاقيه پيرامون خود، كه بدل به موضوعات نگارشي ميگردند، در فصل شانزده ديده ميشود. در ضمن توجه و پيگيري برخي اولياء نسبت به رخدادهاي داخل كلاس را در جريان رويدادي، در مييابيم. اين فصل با ترسيم اهداف آموزشي معلم و معيارهاي ارزشيابي وي پايان ميپذيرد.
فصل آخر نيز كه از چند صفحه تجاوز نميكند، به روزهاي آخر و پايان تدريس مككورت اختصاص يافته كه فضاي احساسي خاصي را در آخرين جلسه كلاسش برانگيخته ميكند.
ويژگيهاي اثر
كتاب آقا معلم، اگرچه ممكن است به عنوان يك رمان تلقي گردد، ولي براي آنان كه به حرفه معلمي علاقهمند هستند و يا در مسند معلمي قرار دارند، ميتواند يك كتاب راهنما باشد. برجستهترين ويژگي اثر حاضر، تدوين مبتني بر تجربه است. جدا از شيوايي كلام و زيبايي نوشتار، آنچه موجب اثربخشي اين اثر ميگردد، عينيت وقايع، در جريان سه دهه تدريس نويسنده است، كه بسيار متفاوت از ناقلان ناعامل ميباشد. دوران خامي، پختگي، سوختن و فروغ افروختن را با نگارشي جذاب و داستانگونه بيان داشته است؛ و روايت صادقانة وي از تلخيها و توفيقها، جذْبه و بهرة فربهي به همراه دارد. بداعت و خلاقيت براي ايجاد فرصتهاي آموزشي، در وقايع بداهه، از آن جمله ميباشد.
در اين كتاب، چهار موضوع مهم در امر معلمي متجلي است. اول از همه دشواري حرفه معلمي و چند وجهي بودن نقش معلم، كه نويسنده در فصل اول بدان اشاره كرده و در فصول آتي، مصاديقي را در وي به نظاره مينشينيم. دوم تأثير فرهنگ در آموزش، همچنين فضاي ارتباطي و فرآيند ياددهي-يادگيري متأثر از آن، كه رفتارها و رويكردهاي گوناگون كاركنان و شاگردان مدارس مختلف،از آن جمله است. سوم دانش ضمني كه براي دانشآموزان و معلم، در پيچ و خم تعاملات صورت گرفته، حاصل گرديده و نويسنده با نگارش كتاب حاضر، بخشي از آن را به دانش صريح بدل ساخته است. چهارم برنامه درسي پنهان و تأثير فعاليتهاي غير رسمي معلم بر شاگردان، كه اغلب با ثمربخشي بيشتر، يادگارهاي ماندگاري را براي ايشان به ارمغان داشته است. لازم به ذكر است كه ترجمه یک دست و روان خانم منیژه شیخ جوادی، که دو کتاب دیگر فرانک مککورت را هم به فارسی برگردانده، شیوایی کتاب را تا حد زيادي نمايان ساخته است.
در كنار اين محاسن، ميتوان به برخي نامحسنات كتاب نيز اشاره كرد كه بهرههاي عملي آن را محدود ميكند. اصليترين موضوع در اين خصوص، عدم تطابق فضاي فرهنگي و ارزشي حاكم، با جامعة ايران ميباشد. به عنوان مثال كلاسهاي مختلط، شرايطي را پديد ميآورد كه مدارس ما آن را بر نميتابد. همچنين مدارس ايران، عليرغم دارا بودن تنوع فرهنگي، عاري از عوارض چندفرهنگي، مانند حضور مليتهاي گوناگون در يك كلاس درس است. اتحاديههاي معلمي و نقشآفريني جدي آن در امور معلمين، در آموزش و پرورش ما مسموع نيست. سرانجام كتاب حاضر فاقد فهرست بوده و برخي از واژگان نامأنوس آن نياز به پاورقي دارند.
سخن پاياني
دبير و نويسنده مرادف يكديگر است و وجه تسميه دبيرستان نيز ناظر به نهادي است كه دبيري و نويسندگي را به جوانان ميآموزد. سالهاست كه با حذف زنگ انشاء در دبيرستان، و بيمهري شايان به اين مهم، شاهد ناتواني اغلب شاگردان، دانشجويان و معلمين فردا، در نگارش مطالب مورد نيازشان هستيم. با اين وجود بسياري از شاهكارهاي ادبي از جمله مدير مدرسه جلال آل احمد و آقا معلم مككورت، حاصل گردآوري تجارب دوران معلمي ميباشد. هرچند كار تعليم و تأليف از يكديگر جداست، ولي از آنجا كه معلمي با خواندن و نوشتن و انديشيدن سر و كار دارد، لذا هم ميتوان بين اين دو الفتي ايجاد نمود، و هم ضرورت دارد كه تجارب گرانسنگ معلمين، به رشته تحرير درآيد تا به بازانديشي مجدد عملكرد خويش و پشتوانههاي معلمين نسل آينده بيانجامد. خوشبختانه با وجود وبلاگها و وبسايتها، اين امر به سادگي و بدون دشواريهاي خاصي ميتواند صورت پذيرد. ضروريست معلمين ما بيشتر به تجربه تأليف روي آورده و با تسري و توسعه تجارب بومي موجود در آموزش و پرورش، بستر غنابخشي بيشتر آموزش فرزندانمان را مهيا كنند. در پايان اميدواريم شاهد خلق آثاري اين چنين از معلمين خود باشيم.
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
اولین نفری باشید که به این پست امتیاز میدهید.
- نویسنده: محمد نیرو