سبد خرید
فهرست مقاله
برای اینکه بتوانیم به ذهن دانشآموز راه پیدا کنیم، نخست باید به دل او نفوذ کنیم. دانشآموزان تنها زمانی میتوانند به درستی فکر کنند که به درستی احساس کنند. این ارتباط بالغ-کودک[1]، پیوندی اساسی با نوع اظهارنظرها و کلمات بزرگترها دارد. کلمات ناسالم والدین و معلمان میتوانند پیامهای مخربی به کودکان برسانند و باعث شک و تردید دربارة خودشان شوند. پیامهای مناسب و سالم میتوانند به سلامت روانی کودکان کمک کرده و آنها را به اعتماد به واقعیتهای درونی خودشان هدایت کنند.
معلمی که با موقعیت سخن میگوید، نه با شخصیت!
اصل «دربارة موقعیت[2] صحبت کنید، نه دربارة شخصیت و منش دانشآموز»، اصل اساسی ارتباط است. این اصل، در تمام برخوردهای معلم و دانشآموز معنا پیدا میکند. جوهر ارتباط مؤثر در این است که معلم بتواند در شرایط مختلف از این اصل به درستی استفاده کند. این اصل اگر در رویههای کلاسی به کار گرفته شود، نحوة برخورد معلم با دانشآموز را به طور اساسی تغییر خواهد داد – نحوه ابراز خشم و تفهیم دستوراتش را، نحوه انتقاد یا تمجیدش را، نحوه ارزیابی و گروهبندی نمراتش را، نحوه تسلّی دادن و اطمینان بخشیدنش را، نحوۀ معمول امتحان گرفتن و صحبت کردنش را.
در ادامه برخورد دو نوع معلم با دانشآموزان بررسی میشود. معلمی که به موقعیت دانشآموز توجه میکند، و معلمی که منش و شخصیت[3] دانشآموز را قضاوت میکند. تفاوت میان ارتباط مؤثر و نامؤثر[4] در این موارد مشهود است:
- دانشآموز به طور ناخودآگاه فراموش کرده بود که باید کتاب امانتی را به کتابخانه برگرداند. معلم نوع اول، با تأکید بر موقعیت، توجهی به این امر نشان میدهد و میگوید: ” کتابت بایستی به کتابخانه برگردانده شود، موعدش تموم شده.” اما معلم نوع دوم، به منش دانشآموز تأکید میکند و میگوید: “تو خیلی بیمسئولیتی! همیشه تأخیر داری و فراموش میکنی! چرا کتاب رو به کتابخانه برنگردوندی؟”
- دانشآموز، به طور ناخودآگاه، رنگ را بر زمین ریخته است. معلم نوع اول، با توجه به موقعیت میگوید: “اوه، میبینم رنگ ریخته شده، کمی آب و یک کهنه لازم داریم.” اما معلم نوع دوم، با توجه به منش دانشآموز میگوید: “تو خیلی دستوپا چلفتی هستی! آخر چرا اینقدر بیدقتی؟”
- نوجوان با سر و وضعی نامنظم، موهای ژولیده و لباسهای چین و چروکدار به مدرسه میآید. معلم نوع اول میگوید: “قطعاً لازم است که در وضع لباسهایت اصلاحی انجام شود.” اما معلم نوع دوم میگوید: “تو همه چیزت بینظم و کثیفه، لباسات هم نامرتبه، موهای سرت به همریخته. ذهنت هم عیب کرده، تو چته؟ اگه سر و وضعت رو درست نکنی، از کلاس اخراج میشی.”
- دانشآموز در امتحان انگلیسی نمره قبولی نمیگیرد. معلم نوع اول دربارة خود این وضعیت صحبت میکند و میگوید: “من نگران درس انگلیسی تو هستم، باید انگلیسیت بهتر بشه. میتونم کمکی بکنم؟” معلم نوع دوم دربارة شخصیت دانشآموز صحبت میکند و میگوید: “تو پسری زرنگ و با هوش هستی، چطور شد که نمره نیاوردی؟ بهتره که به جای کارهای دیگه به درست بچسبی.”
در تمام موقعیتهای بالا، معلم نوع اول، توجه و مراقبت از خود را نشان میدهد و معلم نوع دوم اضطراب و انزجار. یکی تلاش میکند تا مشکل را حل کند و دیگری مشکل ایجاد میکند.
مدیریت خشم در کلاس: راهنمای عملی برای معلمان
هنگامی که در جمع دانشجو-معلمان سخنرانی داشتم، متوجه شدم که هیچیک از آنان، آموختهای نداشتند که چگونه در حال عصبانیت، با دانشآموزی که سبب خشم و آزار معلم شده، رفتار کنند. یکی از آنها اظهار کرد که: نبود احساس خشم در معلمان، ارزشمند است. آنها فکر میکردند که یک معلم خوب، هیچگاه عصبانی نمیشود. واقعیتهایی وجود دارد که جلوگیری از خشم را غیرممکن میسازد، مانند کلاسهای پرهیاهو، سؤالهای بیپایان و بحرانهای ناگهانی. یک معلم کارآمد نه به خود آسیب میرساند و نه نقش قدیس یا فرشته را بازی میکند. او از احساسات بشریاش آگاه است. او ممکن است همیشه صبور و بردبار نباشد، اما همیشه درست و قابل اعتماد است. او هراسی از خشم خود ندارد، زیرا آموخته که چگونه خشمش را بیان کند و به کسی آسیب نرساند. حتی زمانی که عصبانی است، با دانشآموزان بدون اهانت برخورد میکند و به شخصیتش آسیب نمیزند. شعار معلم این است: «جدیت، آری! بی احترامی هرگز!». او به شاگرد نمیگوید که به چه کسی شبیه است و چه خواهد شد. معلم آگاه، وقتی عصبانی میشود، واقعبین باقی میماند. او آنچه را که احساس میکند، آنچه را که میبیند و آنچه را که انتظار دارد، شرح میدهد. او به مشکل حمله میکند، نه به شخص. اگر بگوید: “من ناراحت هستم”، “من دیگر میل به انجام کاری ندارم” و “من سخت عصبانی هستم”، خطر کمتری دارد تا بگوید: “تو یک موذی هستی”، “ببین تو چه دسته گلی به آب دادی” و “تو خیلی نفهمی” یا “تو فکر میکنی کی هستی؟”.
- محمد، کودک پنج ساله، سنگی برداشت و به طرف یکی از دوستانش پرت کرد. خانم فرزان، مربی پیشدبستانی، او را دید و با صدای بلند گفت: “من این کارت را دیدم. این کار تو اوقات خانم فرزان را تلخ میکند. سنگها برای این نیستند که تو آنها را به طرف کسی پرت کنی. آدمها برای صدمه زدن نیستند.”
خانم فرزان تعمداً از بهکارگیری جملات توهینآمیز و شرمآور، نظیر جملات زیر پرهیز کرد:
“تو مگر دیوانهای؟”
“ممکن بود دوستت را زخمی کنی.”
“ممکن بود ناقصش کنی. این چیزیست که میخواهی؟”
“تو یک بچه وحشی و بیرحم هستی.”
- در حین تمیزکردن مهدکودک، خانم مربی بچهها را کمک میکرد تا بلوکهای آموزشی را جمع کنند. دُرسا دست به بلوکهایش نزد و از کمک به دیگران سرباز زد.
خانم مربی: گفت: ” دُرسا، هنوز چند تا بلوک دیگر باقی مانده که بایستی جمع بشود.” دُرسا جواب داد: “دلم نمیخواهد این کار را بکنم. این کار را هم نخواهم کرد.”
خانم مربی با لحن راسخی گفت: “قانون این است که آخر کار همه چیز را جمع کنیم و بگذاریم سر جای اولشان.” دُرسا جواب داد: “شما جمعشان کنید. من جمعشان نمیکنم.” معلم با لحن تندی گفت: “پاک عصبانیام. بهتر است که این گفتوگو را تمامش کنیم.”
دُرسا گریهکنان گفت: “خواهش میکنم، خانم مربی، تمامش نکنید. من بلوکها را برمیدارم.” دُرسا رفت و کار را انجام داد. خانم مربی جواب داد: “از این کارت ممنونم.” این مربی رفتاری قاطع و مؤثر داشت بدون آنکه دچار تردید بشود. خواستهاش را بیان کرد و بدون توهین اصرار ورزید تا خواستهاش به انجام برسد. او خود را درگیر توضیح و تفصیلات طولانی نکرد، در عوض احساساتش را بیان کرد و توقعاتش را آشکار بر زبان آورد.
دانشآموزان پیچیده و راهکار کاهش خصومت
معلم آگاه، دانش آموز را دوستان ساده و معمولی خود به حساب نمیآورد. او دانشآموزان را انسانهایی پیچیده میداند که میتوانند از چیزی نفرت داشته باشند، چیزی را دوست داشته باشند و دمدمی مزاج[5] باشند. وابستگی امور دانشآموزان به معلمانشان منجر به خصومت یا نفرت میشود. برای کاهش خصومت یا نفرت، معلمان باید فرصتها و موقعیتهایی را فراهم کنند تا دانشآموزان بتوانند استقلال و انتخاب را تجربه کنند. هر چه دانشآموز خودمختاری و اعتماد به نفس[6] بیشتری داشته باشد، کمتر دشمنی و انزجار خواهد داشت. دانشآموزان خوششان نمیآید کسی به خودمختاری آنان تجاوز کند. بر این اساس، معلم در مواردی که به زندگانی دانشآموز در مدرسه مربوط میشود، میتواند حق انتخاب و حق اظهار نظر به او بدهد. معلمی در تأیید این مورد میگفت: “وقتی اصل محترم شمردن خودمختاری دانشآموز را پذیرفتم، راههای زیادی برای به کارگیری آن در کلاس پیدا کردم.” برای مثال:
- برف شروع به باریدن کرد. بچهها جیغ و ویغکنان خودشان را به پنجره کلاس رساندند و با شور و شعفی کودکانه محو تماشا شدند. قشقرقی به پا کرده بودند که من پیشنهادی به آنها کردم و خواستم که خودشان انتخاب کنند. به آنها گفتم: “میتوانید ساکت بمانید و برف را تماشا کنید و یا میتوانید برگردید سر درستان. خودتان انتخاب کنید.”. بلافاصله سر و صدا خوابید. بچهها با آرامشی سرشار از شور و شادی، بارش برف را تماشا کردند.
- برای تکلیف خانه، دو سری مسئله ریاضی به بچهها دادم تا خودشان انتخاب کنند. سری اول شامل ده مسئله بود و سری دوم پانزده مسئله داشت. علی، دانشآموز دهساله، هاج و واج ماند و گفت: “من اصلاً نمیتوانم کار اضافی انجام بدهم.” در پاسخ به او گفتم: “هر کدام از این دوتا را که فکر میکنی برایت بهتر است انجام بده.” علی در جوابم گفت: “به گمانم حل سری پانزدهتایی ضرر و زیانی برای من نخواهد داشت.”
در پایان، مشاهدة فیلم کوتاه نویسنده را که مربوط به مطالب ذکر شده است، توصیه میکنم.
[1] adult-child communication
[2] situation
[3] personality
[4] ineffective communication
[5] ambivalent
[6] self-dependence
میانگین امتیاز 4.7 / 5. تعداد آرا: 3
اولین نفری باشید که به این پست امتیاز میدهید.
- نویسنده: محمد نیرو
2 دیدگاه برای “کلیدهای موفقیت در ارتباط با دانشآموزان ”
پیام مخرب آسیب زننده هست و پیام سالم باعث سلامت روانی دانش آموزان می شوند.
باید صحبت در مورد موقعیت کنیم نه شخصیت.
متاسفانه بسیاری از والدین و گاه معلمان به این موضوع توجه نمیکنند و آسیبهای روانی به بچهها میزنند.